لیلی لیلای دنیا     زینت ِ آغوش سقا     دنیا هم میخند ِ وقتی     میخندی به روی بابا

 تو عشق دیرین ِ دنیای ِ اربابی    رویای ِ شیرین ِ شبهای اربابی    زهرای اربابی     

طی نامه ‌ای درتاريخ دوم جمادی الثانی ۱۴۱۸هجری قمری دو كرامت به دفتر انتشـارات مكتب

الحسين سلام الله عليها ارسال نموده و نوشته اند :

روزی وارد حـرم حضرت رقيه سلام الله عليها شدم ،‌ ديدم جمعی مقــابل ضـريح مقدس مشغول

زيارت خواندن وعزاداری ميباشند ومداح با اخلاص به نام حــاج نيكويی مشغول روضه خوانی

است از او شنيدم كه ميگفت :

خــانه های اطراف حرم را برای توسعه حــرم مطهر خــريداری مينمودند، يكی از مــالكين كه

يهودی يا نصـرانی بود ، به هيچ وجه حـاضر نبود خـانه خود را برای توسعه حرم بفروشد...

خريداران حاضر شدند كه حتی به دو برابر و نيم قيمت خانه را از او بخرند،‌ ولی وی حـاضر

به فروش نشد ...

بعد از مدتی زن صاحب خانه حامله شده ونزديك وضع حمل وی می ‌شود...

او را نزد پزشك معالج می ‌برند ، ‌بعد از معاينه می ‌گويد :

بچه و مادر ،‌ هردو درمعرض خطر میباشند و خانم بايد زير نظر ما باشد ، قبول كردند ...

‌تا اینکه درد زايمان شروع شد...

صاحب خانه می ‌گويد: همسرم را به بيمارستان بردم وخودم برگشتم و آمدم درب حرم حضرت

رقيه سلام الله عليها و به ايشان متوسل شدم و گفتم، اگر همسر و فرزندم رانجـات دادی وشفـای

آنان را از خدا خواستی و گرفتی ، خانه ‌ام را به تو تقديم ‌میكنم ...

مدتی مشغول توسل بودم،‌ بعد به بيمارستان رفتم و ديدم همسرم روی تخت تشسته وبچه دربغلش

سالم است ... همسرم گفت : كجا رفتی ؟ ... گفتم رفتم جايی كاری داشتم ...

گفت : نه ، ‌رفتی متوسل به دختر امام حسين سلام الله عليها شدی ...‌

گفتم از كجا می دانی ؟؟؟

زن جـواب داد : درهمان حال زايمان كه از شدت درد گـاهی بيهوش ميشدم،‌ ديدم دختر بچـه‌ ای

وارد اطاق بيمارستان شد و به من گفت : ناراحت مباش ، ما سلامتی تو و بچه ‌ات را از خداوند

خواستيم، فرزند شما هم  پسراست ، ‌سلام مرا به شوهرت برسان و بگو نامش راحسين بگذارد

گفتم: شما كی هستيد؟  ... گفت : من رقيه دخترامام حسين سلام الله عليها هستم...

           " اشعاری از آسید جواد ذاکر برای حضرت رقیه (س) "

نوشته شده توسط مجذوب الحسین (ع) در پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۴/۲۲ ساعت 1:0 موضوع اشعار زیبـای سید | لینک ثابت